جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق علیه السلام» ثبت شده است

۱۸فروردين

توی این روز های بارانی

بین این نغمه ی پریشانی


می روم زیر ابر و باران و

اشک من می چکد به آسانی


تو همان دلبری که می دانم

من همان عاشقی که می دانی


در سرم مثل مهر رخشانی

در شبم همچو ماه تابانی


می چکد قطره ای به روی دلم

زائری از سرای عرفانی


از همان وادی بهشت خدا

عرش جغرافیای انسانی


شعر من با خودش تو را آورد

تا ابد در دلم تو می مانی


باز هم آمدم در این درگاه

با همان حالت پشیمانی


مثل هر بار تو کریمی و

چون منی آمده پیِ نانی


می نشیند کنار راه حرم

امشب آلوده قلب و دامانی


می زند ضجه ای برای دلش

دل که نه، کاخ سست بنیانی


آمده در پیِ نگاه شما

دل بی سر پناه و سامانی


دل مریض است، غصه بسیار است

آمده تا دهی تو درمانی


خوب بنگر به حال زار دلم

ای که بر جای دیده مهمانی!


می کشد عاقبت مرا این غم

کرده دل را اسیر و زندانی


من میان توهم و دردم

بین این سرزمین حیرانی


دست من گیر و دامن از دستم

نکش آنی و کمتر از آنی


کربلا قسمتم نما ورنه

رو نهد این دلم به ویرانی


+ برا دل خودم..

جامانده
۲۰دی
نگاه می کنم امشب به اوج تنهایی
به آن سیاهه ی ظلمت، به شام شیدایی

نگاه می کنم امشب به سردی صحرا
به غصه های نگفته به دختر زهرا

نگاه می کنم امشب به سرخی لب ها
به جای چوب و سنان پیش چشم زینب ها

نگاه می کنم امشب به دست های لطیف 
همان که از غم زنجیر گشته زار و نحیف

تصوری ز بیابان و عده ای دختر
ز خار های مغیلان و آه یک خواهر

به خواب پاره شده از دخالت یک دست
به آن نگاه حرام حرامزاده ی پست

به ادعای کنیزی به خانه ها بردن
به دختر و ز غم غارت حرم مردن

نگاه های پدر گشتکی همه دارند
نرو که دخترکانت ز بعد تو زارند

کنار من تو نشستی و سخت در ماندی
من از برای تو گریان که بی کفن ماندی

برای غربت من گریه ای نکن جانم
من از غم و محن غربت تو گریانم

جگر که سوخت فدای سر تو و اصغر
فدای آن بدن تکه تکه ی اکبر

بیا و بار دیگر رخ نما به این مضطر
نسیم بوی تن خویش رو نما یک سر

که از قبیله ی گرگان کوفه می ترسم
ز انتقام کمان های کوفه می ترسم

ز تیر بی هدفی که به سینه ات بخورد
از آن دمی که نفس های زینبت ببرد

ز ناله های غریبی مادرم زهرا
صدای ناله الشمر و یا رسول الله


+ السلام علیکم سیدی شباب اهل الجنة...
جامانده
۲۲آبان
دوباره حال دلم غرق شور و در غوغا

دوباره بوی جنون در تمامی دنیا


هوای مستی و آوارگی و بدحالی

دوباره باده و ساقی دوباره مستی ما


دوباره شال و عَلم باز هم ترانه ی غم

دوباره جامه ی مشکی دوباره عطر عزا


صدای گریه ی شب های غرق در باران

دوباره ناله ی باران هوای شور و نوا


لباس مشکی من با گل عزا تر شد

دوباره چشم تر من شبیه یک دریا


دوباره قافله و زنگ بی کسی هایش

دوباره قافله ای با تمام خوبی ها


دوباره قافله و شیرخواره ای در دست

دوباره قافله و چشم مست یک سقا


خلیل آن شده همپای خضر و ابراهیم

ذبیح آن شده همسنگ حضرت یحیی


دوباره سینه و پهلو و چشم و طفل صغیر

دوباره تشنگی و آفتاب یک صحرا


و نیزه ای که به گودی نحر بنشیند

و نیزه ای که به پیش حرم رود بالا


دوباره کودک و صحرا و خار و پای لطیف

دوباره دختر چشم انتظار و یک بابا


و تازیانه و کعب نی و کبودی تن

شراب و مجلس نامحرم و گل زهرا


دوباره ناحیه و چشم پر زخون امام

دوباره خاطره دشمن و جسارت ها


محرم و حرم و روضه و ضریح و بهشت

محرم و دل ما و حریم لطف و عطا


دوباره آمده ام تا خودت مرا بخری

دوباره آمده ای تو، امام عاشورا!



+ نحر به معنای گودی زیر گلو می باشد.

+ روضه ی باز....

جامانده
۰۱مهر
باز هم رنگ خون یک خورشید
باز هم خط سرخ یک دریا

باز هم گریه های بی وقفه 
غصه هایش به رنگ این شب ها

دلش از غم پر و تنش پر خون
تیغ ها سر زده است بی پروا

اشک من قطره ای ز دریایت
اشک من ذره ای ز لطف خدا

دل من شور دیگری دیگری دارد
دم ماتم، اسیر ماه بلا

قافله هم نوای زنگی شد
قافله غرق نور و شور و نوا

روز ها در پی تو می آیند
وقت رفتن به دشت کرببلا

ماه مستی و ماه عشق و جنون
ای مُحرم، مُحرم دلها
جامانده