جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۸بهمن

بی تو من گاهی سرابم، مثل یک دودم پدر

امتحان های جهان را بی تو مردودم پدر


کشت دلتنگی مرا ای «مرد تنهای شب»ـم

بی تو شبهای زیادی را نیاسودم پدر


بعد تو من مرد تنهای شب تنهایی ام

درد روحت شد عجین در تار و در پودم پدر


شب به شب تاصبحدم در انتظار بخششِ

ذره ی آرامشی از سوی معبودم پدر


راه رفتن زیر نور ماه کار عاشقی ست

قبل تر ها بچه ی #عاقل_تری بودم، #پدر..


#جامانده

جامانده