جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۲۷اسفند

بسم‌الله.


در گیر و دار اردوی راهیان امسال، همان بعد از ظهری که رسیدیم دوکوهه، در حسینیه حاج همت با یکی از رفقای بزرگوار هم کلام شدم و سفره ی دل باز کردم. شاید برای تهییج، شاید برای شرمنده کردن و یا حتی برای خالی شدن. نمی دانم چرا شروع کردم به صحبت، شاید چون محمدرضا ی داستان ما خیلی پسر خوبی بود و حرف زدن با او حالم را بهتر می کرد.

در همین صحبت بود که یک ترکیب جالب پیدا کردم، «توریسم مذهبی» ترکیبی که بعد از آن در اردو خیلی ذهنم را درگیر کرد. و سعی کردم محور صحبتم با خیلی از دوستان باشد. اینکه شد یا نه بحث جدایی است.

وقتی تور چند روزه ی تایلند و یا ترکیه را از آژانس هواپیمایی سر خیابان خریداری می کنید، و یا حتی وقتی از فرودگاه بانکوک یا استانبول بیرون می آیید و سوار ون های از قبل کرایه شده می شوید تا اول به هتل رفته و بعد از دیدنی های کشور دوست و همسایه لذت ببرید، هیچ وقت متوجه نخواهید شد تایلند هر چند وقت یکبار از آتش جنگ داخلی می سوزد و یا ترکیه یک سال است حالت فوق العاده اعلام کرده و در حال جنگ با دولت سوریه است. شما می آیید، پول می دهید، لذت می برید و می روید. خیلی ساده و راحت! این تابع خیلی سنگین و یا غیر عادی نیست. چون شما از کشوری خارجی آمده اید و کسی از شما انتظار ندارد بدانید وضع مردم ترکیه به چه صورت است. اما زمانی سخت، غیر قابل باور و یا غیر عادی می شود که شما تابعیت همان کشور را داشته باشید. آن وقت دیگر معنا ندارد که اجازه داشته باشید بدون توجه به هیچ یک از این اتفاقات فقط از سواحل استفاده کنید و لذت ببرید. یا بروید باغ وحش و با فیل ها و مارهای عظیم الجثه عکس بیندازید. آن موقع است که هموطنان شما حق دارند یک طور خاصی به شما نگاه کنند و در دلشان بپرسند: «این یارو چرا اینطوریه؟»


خب حالا فرض کنید با نگاه اسلام ناب که #امت_واحده ایست و مرز اعتقادی را جایگزین مرز های سیاسی کرده است به شرایط مشابهی نگاه کنیم و با خودمان بیندیشیم که چطور می شود با این موضوع کنار آمد. چه موضوعی؟ «توریسم مذهبی» یعنی من و شمایی که بلیط مسلمان بودن را کرایه کرده ایم. زندگی عادی مان را می کنیم، عاشق می شویم، دعوا می کنیم، اختلاس می کنیم -مثل این فیلم های ماه رمضانی- بعد هم فلان فرد خانواده مان تصادف می کند می رود در کما، سریع ریش می گذاریم، چادر سر می کنیم و می رویم مسجد و هوار می زنیم و خدا را صدا می کنیم. شبهای قدر می دویم تا به مراسم برسیم و کمی برای عقده های زندگی مان گریه کنیم، آخر سر هم از خدا بخواهیم خوشبختمان کند. محرم و صفر ها هم که کوله بار کار ها و افعال و اعمال هرجایی مان را با قیافه مظلوم می آوریم و تصور می کنیم با دو شب تاسوعا و عاشورا گریه کردن و یا شام غریبان شمع روشن کردن همه چیز درست می شود، تعارف نداریم که، #حال می دهد که این کار ها را می کنیم. همین فلسفه #حال دادن و هیجان است که باعث می شود دین را هم آنطور که بیشتر به حال نزدیک است تفسیر کنیم و باورمان نشود خدا!! قرار است به ما سخت بگیرد.

ما توریست هستیم. یعنی کسی که می آید تا ببیند، لذت ببرد و برود. بدون توجه به هیچ یک از محدودیت های موجود. اگر دقت کنید در کشور خودمان هم هیچ وقت به هیچ توریستی نمی گوییم ما درگیر جنگ هستیم، نمی گوییم تحریمیم و بیکاری و فلاکت در کشورمان از حد گذشته. نمی گوییم فلانی حجابت را درست کن، اگر هم کسی به توریست عزیز تر از جانمان حرفی بزند برای اینکه خدای ناکرده راحتی اش مخدوش نشود می زنیم فک طرف را می آوریم پایین. توریست کسی است که آمده تا لذت ببرد! آیا فلسفه ی دین راحتی است؟ آیا به مناسک دینی روی می آوریم تا لذت ببریم؟

یاد خاطره ای که یکی از دوستان از مکه رفتن پدرش تعریف می کرد افتادم، که بعد از احرام و انجام اعمال، وقتی تمام شد از همان مسجد الحرام یک راست رفتند کلوب بیلیارد و تا شب بازی کردند. فردایش هم کلا در باوارث و بی وارث و بد وارث به عیش و نوش گذراندند. بعد هم برگشتند خانه. 

ملاحظه می کنید؟ برای توریست کعبه هم صرفا یک بهانه برای لذت بردن است. هیجان تجربه ی یک اتفاق جدید! عکس سلفی هم بگیرم بیندازم که «من و کعبه یهویی»! مقداری اگر فکر کنید مصادیق ملموس تر و مبتلا تر دیگری نیز به ذهنتان خطور می کند. از همین «یهویی»ها..


ما آمده ایم تا از اسلام و مسلمان بودن مان لذت ببریم. همه چیز هم مهیا ست. مبلغان دینی که تبلیغ می کنند می گویند: «نگاه کن اسلام چقدر خوبه! ما چقدر خوبیم! نماز خوندن که کاری نداره! روزه گرفتن که تازه کلی هم برای بدن مفیده و باعث دفع فلان مریضی و فلان چیز میشه! وای از مزایای چادر برات نگفتم!! چادر سر کردن باعث کاهش سرعت پیری پوست میشه.. اسلام دین راحتیه.. لا اکراه فی الدین هم داریم تازه! اصلا مسلمون بشی همه چیت آسون میشه.. به محض اینکه دعا کنی خدا هرچی بخوای بهت میده! خدام که مهربون.. اینقد مهربونه که نگو!! ... ». سریال های مثلا مذهبی مان که در ماه رمضان دیگر اوج ترویج دینشان است را که پیشتر گفتم چطور. سیاست گذاری های مملکتی مان نیز دست کمی ندارند. انگار دین کالای فروشی است. مجبوریم با لطایف الحیل رسانه ای و تبلیغاتی آن را در پاچه مردم فرو کنیم.

خیلی ها مان هم با این دست تبلیغات مسلمان شده ایم.. حتی همان راهیان نور کذایی که بیست هزار نفر همزمان پا می شوند می آیند در مناطق جنگی. که چه؟ باور کنید درصد قابل توجهی از همین رفقای بسیجی مان می آیند که حال کنند. حتی همان گریه کردنشان هم حال کردن است. بعد از اینکه حسین یکتا خودش را سر می برد که بچه ها شهدا فلان و شما فلان.. و همه عر می زنند و گریه می کنند ازشان می پرسی مراسم چطور بود؟ می گویند «خیلی حال داد!!» خب بعدش چه؟ هیچ.


توریست مذهبی کسی است که نمی داند و یا نمی خواهد بداند اسلام دین مسئولیت ساز است. اسلام دین مبارزه است. قبول کردن اسلام یعنی قبول کردن فصل سنگینی از مبارزه. یعنی آرام ننشستن. یعنی دانشجو هستی؟ درس می خوانی؟ مبارزه ی تو برای اسلام هیچ منافاتی با درس خواندنت ندارد. مسلمان یعنی چمران! یعنی کسی که هیچ وقت نمی نشیند با خودش حساب و کتاب کند و بگوید من باید درس بخوانم، کار کنم، با خانواده باشم، با دوستانم باشم، تفریح کنم، بخوابم، بخورم پس وقتی برای مبارزه ندارم شرمنده رفیق!

توریست مذهبی فقط از اسلام همین را یاد گرفته که در مراسمات و مناسک هر کدام که با روحیاتش سازگار تر است و یا هر کدام که حال بیشتری دارد را انتخاب کند، در آن شرکت کند و بعد هم برود برسد به زندگی اش. توریست مذهبی زندگی اش از دینش جداست. ما هنوز نتوانستیم به هم قطارانمان بفهمانیم دین از زندگی جدا نیست، جدایی دین از سیاست که هیچ.. 

توریست مذهبی نه اهمیت می دهد که اسلام چه نیاز هایی دارد، نه اهمیت می دهد که ما در جنگ هستیم، نه برایش مهم است که امشب یک کودک یتیم #مسلمان در یمن چطور سر روی کلوخ می گذارد. نه اهمیت می دهد که یک پدر خانواده مسلمان در همین #تهران چطور نان شب برای بچه هایش تهیه می کند. نه اهمیتی به وضعیت فساد می دهد، نه سیاست، نه اقتصاد جامعه اسلامی، نه فرهنگ مردم کشور و نه روزنامه و کتاب و فیلم و تئاتر و شعر و داستان و اظهارات فلان مسئول و دزدی از بیت المال و ظلم و ستم و تباهی. نه می فهمد و نه می خواهد بفهمد در قبال همه ی اینها مسئولیت دارد! او فقط اجازه می دهد اسلام در حدود خودش و بدون ضربه زدن به هیچ یک از فعالیت های دیگر وارد زندگی اش شود.


در مدح و مذمت توریسم مذهبی تا صبح می توانم حرف بزنم. اما اگر کسی بخواهد این مصادیق را در خود و یا اطرافیانش پیدا کند همین مقدار کافی است. کافی است تا کمی فکر کنیم به اینکه «مسئولیت شیعه بودن» چقدر سنگین است. به اینکه این مذهب و این دین چیزی نیست که بتوانیم به آسانی از کنار آن گذر کنیم و روز قیامت هم نیاز به پاسخ دادن در باره اش نداشته باشیم. مطمئن باشیم یک روز یقه مان را می گیرند و ما را مورد سوال قرار می دهند. آن روز دیر هم نیست.. باید انتخاب کنیم!

نعمت مسلمان و شیعه بودن را باید شکرگزار باشیم، که اگر چنین نباشد سیلی خواهیم خورد..



+خیلی حرف دارم و بعضی مسائل مثل نوع تبلیغ دین که باعث ایجاد برداشت های سهولت طلبانه در دین می شود را هر کدام بصورت مجزا باید بحث کرد. حتی دین و زندگی و زندگی دینی هم هر کدام کلی حرف دارند. بخوانید کتاب شهید دکتر شریعتی را، بخوانید سید محمد حسینی بهشتی را و فکر کنید چطور شد که اینطور شد.. بحث هایی که در دو ساله اخیر توسط حجت الاسلام پناهیان گاها دنبال شده هم واقعا جدی و مهم و هدایت کننده هستند..



27 اسفند 95

نظرات  (۱)

۲۸ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۴ حسین باروزه
بیخیال عمو
پاسخ:
زهی خیال باطل مثلا:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی