جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۱۰ارديبهشت


قصه از اینجا شروع شد که ما بعد از سه سال به صورت خیلی اتفاقی ساعت ۴ و نیم شب پاشدیم با پسر دایی جان ها بریم اعتکاف. مثلا بیست دقیقه مانده بود به اذان صبح و ما با صد و اندی سرعت -سه تَرک- سوار بر موتور توی اتوبان شهید صیاد داشتیم می تاختیم سمت مسجد..

فاکتور می گیرم اتفاقات و برادرکشی هایی که در حقم شد رو و سعی می کنم برسم به اصل مطلب. خب فضای اعتکاف برای آدم ها یک آرمانگرایی ایجاد می کند. مخصوصا افرادی که از قبل هم به دنبال این قبیل چیزها باشند. معمول قضیه است هست.. یعنی دنبال استاد اخلاق هستیم، دنبال کسی که نفس حقی داشته باشد و با دم مسیحایی به ما بزند. دنبال آدمی که حرف های معمولی نزند. برود آن بالا بالاها. راجع به عرفان و وصل و سلوک و مکاشفه بگوید. رک بگویم.. دنبال عرفان دود کردن ـیم. واقعیت من هم بودم، من هم هستم! ولی موقع اعتکاف شرایط طور دیگری شد. من تلاش داشتم چیزی نگم و چیزی نپرسم. فقط نگاه می کردم و کتاب می خوندم. تا می اومدم بخوابم کنار گوشم کلاس فقه تشکیل می دادن.. تا بلند می شدم برم دستشویی می دیدم چهارتا طلبه نشسته ند سر جام دارن مباحثه می کنند.. خلاصه فلاکتی بود. تا اینکه با حاج آقای قصه یک دیالوگ باز کردیم. من هم طبق معمول بدون حاشیه و مقدمه رفتم سر اصل مطلب. از اون حاج آقاهای با عشق. آدم با بعضی ها دوست دارد صحبت کند. ما هم کتاب را نشانش دادیم و پرسدیم که باید چه کار کرد؟ سرتون رو درد نمی آرم. در کمال تعجب این فردی که از نظر علمیت و فضل کم کسی نیست خیلی ساده رو کرد به ما و گفت گناه نکن. هرچی که بلدی رو هم انجام بده. نمازشبه؟ قرآن خوندنه؟ زیارت عاشوراست؟ کافیه..

خب برای من سخت تمام شد. چرا؟ چون در عرض پنج دقیقه خاک شدم..:)) انتظار داشتم چهارتا ورد بیاید در گوشم بخواند. بگوید فلانی فلان کار رو بکن. فلان جا پیش فلان کس برو و فلان حرف را بزن. در جریان هستید که؟ از این حرف ها.. ولی متأسفانه در پایان صحبت کمتر از پنج دقیقه ای اش سرم را انداختم پایین و گفتم درست میگید. حرف حق جواب نداره!

داستان این هست که آدمی مثل من دوست دارد هر غلطی خواست بکند. بعد برود سجاده ی نماز شب را پهن کند بگوید خداجان دمت گرم خیلی آقایی، دست ما را هم بگیر. امام زمان علیه السلام را هم نشانمان بده.. از خلق که پنهان نیست! از تو چه پنهان؟ دوست داریم یک مکاشفه ای، غشوه ای، حظ معنوی خفنی هم نصیب مان کنی. از آنها که خاطره اش تا هفت نسل بچه هامان را کفاف می دهد..

ولی دریغا که حق جل و علا خیلی وقت ها می گیرد ازمان توفیق دو رکعت نماز شب را. توفیق دو صفحه قرآن خواندن را. می گویید نه؟ یک نگاه به یک هفته ی خود بیندازید. به شخصه به درجه ای از عرفان رسیده ام که تا ساعت سه ی شب پای هر کذایی می نشینم بعد می خوابم به امید اینکه خدا ساعت چهار بیدارم کند شروع کنم به تهجد و شب زنده داری:))


به قول آقای بهجت رضوان الله علیه گفتم که الف، گفت دگر؟ گفتم هیچ!/ در خانه اگر کس است یک حرف بس است.


اگر بفهمیم امام علیه السلام محیط به مکان و زمان هستند، اگر درک کنیم که آن و کمتر از آنی از حدود و ثغور ملک حضرت بیرون نرفته ایم و دم به دم در محضرشان هستیم دیگر می ترسیم گناه کنیم. اگر بدانیم گناه مان چقدر برای آقا گران تمام می شود و طاعت مان چقدر برایشان ارزشمند است دیگر همه ی هم و غم مان می شود ترک معصیت و تلاش در طاعت. اگر بدانیم امام  علیه السلام اولی بر ما و زندگی ما هستند، ولایت دارند بر ما، دیگر از زیادی مشکلات نمی هراسیم. از گم شدن در مسیر نمی هراسیم. چون ایشان همان کسی ست که غیر مسلمان ها را امداد می دهد. چه برسد به من و تویی که خود را در دامان مبارکش انداخته ایم..


ولی حیف که ذره ای ایمان ندارم. حیف که گناه هم می کنیم، بعد عصر جمعه ای جوگیر می شویم دوتا شعر برای چهارتا گروه می فرستیم که "گناه و بعد توسل، عجب امام غریبی!.." خاک بر سر منی که اینقدر بلبل زبانم برای تو. اما حاضر نشده ام حتی از یک خوشی و لذت گناه آلود خود بگذرم..

از آن هم بد تر. حاضر نشده ام یک کار را برای تو انجام بدهم..


نظرات  (۱)

:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی