جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۲۴بهمن

صفحه ی سبز دشت را باد خزان فنا کند

زاغه ی چشم رند او زمزمه ی جفا کند


بر ورق سپید دل قصد نموده مشق خود

کلک شکسته ای که در جوهر خود سما کند


باد بساط عشق را بر فکند به کام خود

شعشعه غروب آن بادیه را طلا کند


باز هوای این دلم قامت سرخ غرب را

بغض فرو نهاده ای زمزمه با صبا کند


با قلم خیال خود می کشم ابر خسته ای

کز محن زمانه اش آه روان روا کند


او که تمام عمر چون بغض نهاده در گلو
قصه ی چونِ چهره را چاره ی بی چرا کند

بین تو کبود روی او ، سردیِ گفت و گوی او
بند نهاده کی توان آه دلش رها کند

درد و غم فراق را با دل خود خریده او
کِی به وصال بوی تو درد دلش دوا کند؟

ابر سیاه چرده و شعله ی سرد بی کسی
خود نگر او چه می شود، خود نگر آن چه ها کند

هر نفسی که می رود روز شمار لحظه ای
کو همه لحظه های خود در طلبش فدا کند

تا نفحات سیب را در سحری به پا کند
شام غمش به سر رسد، کلبه ی خود حرا کند

تا نظری به او کند، جلوه ی ذات لم یزل
ساغر باده نوش را از کرمش عطا کند



+ علائم رو نذاشتم تا خودتون هر جور دوست داشتید بخونید.
+نظرات خصوصی می مانند.
۹۱/۱۱/۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
جامانده

شعر من

نظرات  (۵)

سلام

باز هوای این دلم قامت سرخ غرب را

بغض فرو نهاده ای زمزمه با صبا کند

این الان یه رکنش کمه! چی شده این وسط؟

بیت آخرت رو هم واقعیتش نمی‌فهمم. ساغر باده نوش معنیش چیه؟


زبون اول شعرت با آخر شعرت فرق داره قربان! اول از کلمات سنگین و دوم کلمات مفهوم و ترکیبات کمی پیچیده.


آقا اینو از لحاظ وزنی و معنایی دوست داشتم:


ابر سیاه چرده و شعله ی سرد بی کسی
خود نگر او چه می شود، خود نگر آن چه ها کند

هر نفسی که می رود روز شمار لحظه ای
کو همه لحظه های خود در طلبش فدا کند

اما از لحاظ مفهومی کسی که معشوق داشته باشه همه چی داره، پس شعله‌ی سرد بی‌کسی چیه این وسط؟ برای شما که به عرفان اعتقاد داری می‌گم.

فعلن چیز زیادی به ذهنم نمی‌رسه قربان. گفتی الان نظر بدم اطاعت امر کردم:)

فعلن


واو چه سنگین.
ترکوندی ما رو با این کلمات. نصف معنی هاشون رو بلد نبودم.
اما خب چی بگم؟ عاشق شدی یه دفه همچین شعری نوشتی؟
در کل خیلی خوب بود. عالی بود.
مرسی از سفارشت برای خوندنش.
عزیزی
۲۵ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۱ D.mohammad.bagheri
me3 hamishe aliyi bod
شعر سنگین بود.روحم میخواهد آرام شود اما دل نمیگذارد.کاش برای همیشه رها شود و پر بکشد به اوج بی انتهایی و فنا شود در اعماق عشق معشوش.به امید آنکه گوشه چشمی به ماتمکده بیفتد و این دریای سیاه مانند مروارید های درون صدف روشن شود.آرزو بر جوانان عیب نیست.(آقا داداش.شعرات بدجوری دلمو میریزه بهم.کارت خیلی درسته)
نمی دونم کاش علائم رو گذاشته بودی چون من بعضی جاها جدا به مشکل برخوردم:-؟
شعر عمیقی بود.. خیلی زیاد.. 
در حد من نیست انتقاد کنم مشکل ها رو می ذارم اونایی که وارد ترن بگیرن. فقط می تونم بگم ممنون که گذاشتی بخونیمش. عالی بود:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی