جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۱۲تیر
just be silent

it's so hard for me to see these things.

O god give me some patience

اینکه همیشه یه چیزی جلوت باشه خیلی بده.

شاید واقعا نتونی به هیچ کس بگی، دعا می کنم این پست نه خونده بشه. نه نظری پاش داده بشه. دارم فقط واسه تو می نویسم.

تو می فهمی وقتی من دل به کسی میدم. می فهمی وقتی مرگ تدریجی کسی رو می بینم. شاید عزیزم. شاید عزیز ترینم. دیدی وقتی دلم پیش کسی گیر کرد. دیدی وقتی همش دنبالش بودم. همه بد بختی هام رو دیدی. هر رنجی کشیدم واسه بهش رسیدن رو دیدی. واقعا. فکر می کنم هنوز نمی خواد جواب آخر رو بده. 

آهای با توام. تورو خدا، جان عزیزت اگر یه ذره به نوشته هام توجه داری و می خونیشون جواب بده. خسته شدم. فهمیدی عاشقت شدم. ببین من رسوای عالمم. رسوا... بد کاره.... همه چی هستم. چه منکری و چه مسکری که تا بحال نکردم. خودت دیدی. پس جواب بده.

یادته یه روز بهت گفتم اگه دست رد بزنی به سینم خودمو می کشم؟ الان اون حس رو دارم. به خدایی خدا قسم. اگر ببینم نمی خوای دست هات رو بذاری تو دستامو بغلم کنی. اگر ذره ای حس کمک با اکراه میذاری کنارت بشینم. اگر ببینم منو نمی خوای همه زندگیم رو نابود می کنم. خدارو شکر دیگه پلی نمونده. تا الان تو همین وضعیت هم همه دیوار هاو پل های زندگیم شکسته. یه پل ـه که اونم واسه توئه. به خدا اگر بشکنیش می میرم. نه بهتر بگم. خودمو می کشم. امتحانش مجانیه. می دونی قتل نفس محسوب میشه. اعدامت می  کنن. می نویسم. میگم که اگه کاری کردم به خاطر تو بود. اگه دیوونه شدم و شب روز دارم تو خیابونا پرسه می زنم بخاطر توئه.

سرپناهم بودی. هستی. اما اگر منو نخوای ..... به خدا نمی دونم چیکار کنم.



من همونم.... همیشه از همه فراری

که غیر تو نداره یاری

شاید منو به جا نیاری


غصه خوردم

اگر که قلبتو شکستم

به پام نشستی و نشستم

رو خوبیات چشامو بستم


آسمونی

منم کویر خشک و بی آب

که بارونو می بینه تو خواب

کویر قلبمو تو دریاب


اگه مردم

بیا نگن صاحب نداره

بذار چشام برات بباره

این رسم تلخ روزگاره



تک خال امید زندگیم تویی. اگر می خوای بگیریش، بگیر. قدرتش دست توئه. اما خواهش می کنم اینو نه. 


دست دیگر طاقت ضربه نداشت

پوست جای استخوان را چاره کرد


می دوید و ناله ها را می شنید

آنچه دید او، عمه را بیچاره کرد


ماه بود و تیر و حصر و تیغ کین

تیر آمد چانه اش راپاره کرد


مجتبی را هیبتی رعب آور است

وارث او لشکری آواره کرد


بر عمو بهر کمک آمد ولی

تیغ کین بازوی او را پاره کرد


روی زانوی عمو جان می دهد

فوز جنت با عسل یک باره کرد


جرعه ای از جام را نوشید و رفت

جرعه ای آن طفل را انگاره کرد


تیغ آمد در پی اش هر سو دوان

پیکر شیر حسن صد پاره کرد


طفل یک دم داد زد مادر بیا

کار پهلو را همان قداره کرد


اینم مال تو.

این پسر در کارزارش کار حیدر می کند

او که چون مولا به هر جنگی هماور می کند


لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

در رجز هایش علی را کفر باور می کند


پیر مردان سپه گفتند او خود مصطفی است

زلف خود را چون به لشکر تاب از سر می کند


صوت زهرا در صدایش یک نوا از جنت است

قلب مولا را چنان پر عطر مادر می کند


سیرت حیدر نمایان از بر میدان جنگ

چون رجز ها را بخواند حیدر از بر می کند


شاه بیتی دارم و تقدیم زهرا می کنم

کاین خودش کار دو دنیا را برابر می کند


زخم ها برداشت و اربا شد و برگشت لیک

نیزه ی پهلو پدر را خاک بر سر می کند



+ .....