جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۰۵تیر
دست به دامان فنا می زنم

از یم تو جام بقا می زنم


دست به محراب کشیدن بس است

زلف تو را خواب کشیدن بس است


زلف پریشان کن و کارم بساز

مستی خود چاره کنم جرعه باز


مست شدم از می ناب تو شاه

مست رخ مست نمای تو ماه


دست به دست تو گره می زنم

بر در تو قفل گره می زنم


دست نداری و تو مشکل گشا

هر گرهی باز کنی بی دوا


در مرا کی تو دوا می کنی؟

جان مرا غرق شفا می کنی


غصه ی چشم تو مرا پیر کرد

خورد شدم، خوار و زمین گیر کرد


دوش به یادت شب مستی گذشت

هوی تو با باده پرستی گذشت


باده ی من را تو خودت پر نما

مست تو ام قلب مر دُر نما


از دل جامانده تراود گناه

لیک امیدم به تو باشد، تو ماه


دست بگیر و ببرم تا حرم

درد مر کن تو دوا دلبرم



+ سلام و درود خداوند بر تو ای سقای تشنگان کربلا.

+ حاشا که شعر برای سقا باشد و مادرش صله ای به درویش مستمند ندهد.

۹۱/۰۴/۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰

نظرات  (۱)

خیلی قشنگ بود
نتوان وصف شعرت گفتن که در فهم نگنجد واقعا زیبا بود
باز هم بنویس .. :)


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی