۲۷خرداد
به هوش بودم از اول، که دل به کس نفروشم
شمایل تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم
چو عاشقی که به هرسو روان شود پی عشقش
هنوز از غم عشقت ز چشمه اشک بجوشم
غروب می کند امشب طلوع عشق غریبم
ولی چو بحر همیشه به جوشم و به خروشم
هنوز ناله ی فلبم به گوش می رسد از غم
به هر شبی که توانم، زباده ی تو بنوشم
دل آرمیده به جانم، نقاب خود مگشایی
که دین و دل به قِرانی به موی تو بفروشم
در آن نفس که بمیرم به یاد تو بدهم جان
در آن نفس که بمیرم، نوای توست به گوشم
سزا نبود بگویم به جای مانده ز عشقم
اگر نه سر به بیابان و همدمی به وحوشم
جامانده
26 اردیبهشت
چون میدونم امتیان جغرافی داری میگم :دی
+ مدل شعرات تو زنگ مختلف فک کنم تغییر میکنه .. این یکی بس متفاوت بود