بین غوغای کبوتر های صبح، می رود پای مشبّک های سبز
در نگاه آفتاب صبحدم، چشم ها دنبال ردّ پای سبز
شاعری با یک بغل سوغات اشک، پیش دریای شفاعت می رسد
پله ها را یک به یک طی می کند، وقتِ آزاد زیارت می رسد
دل دخیل یک نگاه از این ضریح، حسرت یک سایبان در آفتاب
حسرت گلدسته ای یا گنبدی ، یا که سقاخانه ای از بهر آب
دست ها بر روی زانو های غم، چشم ها غرف نگاه خاکی ات
ای مسیح سرزمین مادری، قلب مسحور دم افلاکی ات
یادگار خاک روی مرقدت، یادگاری از غریبی بی کسی
یاد خاک و چادر و دیوار و در، یاد محو از سایه ی دست کسی
خاطرات کوچه های تنگ و آن، چشمهای غاصب بی چشم و رو
هجمه ی سیصد شغال بی حیا، خاطرات درب و مسمار و عدو
یاد شبهایی که تا وقت سحر، چشمهای یک پسر پر آب بود
یاد آن چشمی که تا آن سوی در، در پی گوشواره ای نایاب بود
دست یک مأمور روی شانه اش، فکر را سمت زیارت می برد
با تحکم سوی آن درب خروج، با نگاهی پر ز نفرت می برد
با قدم هایش به لب می خواند و در نگاهش اشک ها را می کُشد:
" وقت ها تنگ است مثل کوچه ها، عرض کوچه مجتبی را می کُشد"
+ برای کسی که از کوچه تا تشت، نشست و جگر پاره پاره اش را در دل نگه داشت. تا شاید زهر کمکی به تسلای دلش کند..
کریم اهل بیت
صدای هلهله ی نور عادت کوچه
همان که می گذری، از سیادت کوچه
تو مثل ماه، فروزان و بی مثل هستی
زمان آمدن تو عبادت کوچه
عجیب صوت دل ارام تو به دل دارد
صدای روح فزایت به قامت کوچه
به پشت در نرسیده گدای تو می دید
هبوط می کند اینجا کرامت کوچه
دوباره تو دم در می نشینی و اینبار
به عرش می رسد انگار، غایت کوچه
نگاه تو به در افتاده باز هم آقا
غریب سلسله ی بی نهایت کوچه!
کجاست جد بزرگت که یک نظر بیند
مدینه کرده چه ها با امانت کوچه
سلام که نه، جواب سلام هم خوردند
جهان گریست ز داغ خیانت کوچه
درون خانه ی خود بودی و همه دیدند
کسی نیامده اینجا عیادت کوچه
گذار تا که بگویم چه دیده ای آقا
چه دیده و چه شنیده شهادت کوچه
از آن غروب که با مادرش قدم می زد
و دست بر پر چادر، امامت کوچه
از آن زمان که شنیدی صدای یک سیلی
همان دقیقه که دیدی قیامت کوچه
نخواستم که بگویم چه کرده دست عدو
که کل عمر شدی محو تربت کوچه
جگر چه بود؟ بماند، ولی پس از این داغ
هرآنچه در کف تشت است، ذلت کوچه
دوباره بوی جنون در تمامی دنیا
هوای مستی و آوارگی و بدحالی
دوباره باده و ساقی دوباره مستی ما
دوباره شال و عَلم باز هم ترانه ی غم
دوباره جامه ی مشکی دوباره عطر عزا
صدای گریه ی شب های غرق در باران
دوباره ناله ی باران هوای شور و نوا
لباس مشکی من با گل عزا تر شد
دوباره چشم تر من شبیه یک دریا
دوباره قافله و زنگ بی کسی هایش
دوباره قافله ای با تمام خوبی ها
دوباره قافله و شیرخواره ای در دست
دوباره قافله و چشم مست یک سقا
خلیل آن شده همپای خضر و ابراهیم
ذبیح آن شده همسنگ حضرت یحیی
دوباره سینه و پهلو و چشم و طفل صغیر
دوباره تشنگی و آفتاب یک صحرا
و نیزه ای که به گودی نحر بنشیند
و نیزه ای که به پیش حرم رود بالا
دوباره کودک و صحرا و خار و پای لطیف
دوباره دختر چشم انتظار و یک بابا
و تازیانه و کعب نی و کبودی تن
شراب و مجلس نامحرم و گل زهرا
دوباره ناحیه و چشم پر زخون امام
دوباره خاطره دشمن و جسارت ها
محرم و حرم و روضه و ضریح و بهشت
محرم و دل ما و حریم لطف و عطا
دوباره آمده ام تا خودت مرا بخری
دوباره آمده ای تو، امام عاشورا!
+ نحر به معنای گودی زیر گلو می باشد.
+ روضه ی باز....