کریم اهل بیت
صدای هلهله ی نور عادت کوچه
همان که می گذری، از سیادت کوچه
تو مثل ماه، فروزان و بی مثل هستی
زمان آمدن تو عبادت کوچه
عجیب صوت دل ارام تو به دل دارد
صدای روح فزایت به قامت کوچه
به پشت در نرسیده گدای تو می دید
هبوط می کند اینجا کرامت کوچه
دوباره تو دم در می نشینی و اینبار
به عرش می رسد انگار، غایت کوچه
نگاه تو به در افتاده باز هم آقا
غریب سلسله ی بی نهایت کوچه!
کجاست جد بزرگت که یک نظر بیند
مدینه کرده چه ها با امانت کوچه
سلام که نه، جواب سلام هم خوردند
جهان گریست ز داغ خیانت کوچه
درون خانه ی خود بودی و همه دیدند
کسی نیامده اینجا عیادت کوچه
گذار تا که بگویم چه دیده ای آقا
چه دیده و چه شنیده شهادت کوچه
از آن غروب که با مادرش قدم می زد
و دست بر پر چادر، امامت کوچه
از آن زمان که شنیدی صدای یک سیلی
همان دقیقه که دیدی قیامت کوچه
نخواستم که بگویم چه کرده دست عدو
که کل عمر شدی محو تربت کوچه
جگر چه بود؟ بماند، ولی پس از این داغ
هرآنچه در کف تشت است، ذلت کوچه