۲۰شهریور
سوت قطار، غسل زیارت، دم اذان
چشمی که باز خیره شده سوی آسمان
یا ایهالغریب منم آن مسافر
دلتنگ و بی قرار .. پر از دردِ بی نشان
باب الجواد، بارش باران، اذان صبح
نقاره خانه، صحن گهرشاد، سایـ بان
آری منم، شکسته پر و بال.. آمدم
سلطان کبریای کرم.. غوث.. الامان
محتاج یک نگاه، گرفتار، بی کسم
مگذار تا که رو بزنم پیش این و آن
پر پر زده دلم به هوای زیارتت
آقا قسم به آن دل تنگ جوادتان
از این جهان سرد پر از دود بی بها
مشهد برای من، همه اش مال دیگران
دیشب دوباره بوی حرم را شنیده ام
«آقا دلم عجیب گرفته برایتان»
۹۲/۰۶/۲۰
آورین خوب بود. داری میپیشرفتی. فقط یکم شاعرانگی کارت رو بیشتر کن