۰۳اسفند
از تو گویا خبری در شب باران نرسید
حیف! مجنون دگر از تو به بیابان نرسید
روز و شب حسرت دیدار تو را خورد دلم
ماه آمد ولی انگار به ایوان نرسید
من که یک عمر به شوق تو به شب خیره شدم
تشنه لب بوده ام اما به لبم جان نرسید
شاعران گرم غزل، وامق و فرهاد همه
بوی ناب تو ولی از تب دوران نرسید
با توأم عشق! که پوشاند تورا ابر سیاه
هیچ نشناخت تو را کس، به تو یک آن نرسید
عشق هم معجزه ای بود که باز آمد و رفت
و کسی از همه ی خلق به ایمان نرسید
زخم برداشت تنش، خسته شد، از پا افتاد
عاشق افتاد، ولی عشق به پایان نرسید..
+ خداوند بیامرزد -حسین منزوی- را. وقتی که گفت "نام من عشق است! آیا می شناسیدم؟"
+ کلاس جنین شناسی اتفاق میمون و مبارکی بود
+الکی مثلا من شاعرم!