۰۵تیر
شعرم تو را به پرده ی انظار می کشد
مانند گل تو را و مرا خار می کشد
نقش نگار و عاشق و دست نیاز را
ماه و مناره ای به شب تار می کشد
در امتداد وصل قلم موی زلف تو
حلاج را دخیل سرِ دار می کشد
قلب مرا چو پیرزن پنبه در بغل
خال تو را چو یوسف بازار می کشد
در اعتکاف مسجد و گاهی به میکده
زاهد نمای عابد و خمار می کشد
مانند حال من شده و مثل هر شبم
لحظات بی تورا همه بیمار می کشد
شب تا سحر نگاه بدون قرار را
در حسرتت شکسته دل و زار می کشد
حالا که چشم تو شده رویای هر شبش
انگار می کشد و نه انگار می کشد
چون روزه دار لحظه قبل اذان شده
حتی خیال خام تو را تار می کشد..
+ویرایش شد
خوندیم... پر از احساس و خیلی زیبا.
خسته نباشی