دوباره این دل من بی هوا هوای تو کرد
و باز گوش دلم میل بر صدای تو کرد
میان کشمکش موج و صخره و طوفان
دوباره بحر غزل یاد چشمهای تو کرد
منی که دیده و نادیده عاشق تو شدم
دو چشم کور دلم یاد رد پای تو کرد
من از قبیله ی رندان کشته ی عشقم
و از ازل دل من را خدا برای تو کرد
و آن گلی که خدا ریخت از اضافه ی تو
به کار خلق همان جمع در بُکای تو کرد
دوباره دام تو و صید بی پناه غزل
دوباره کار خودش غمزه ی جفا ی تو کرد
تو آمدی و جهان دید سبط اکبر را
و خلق را همه مدهوش آن نوای تو کرد
تمام لشکریان محو روی چون ماهت
و ماه را خود او وصله ی ردا ی تو کرد
توان آینه در بازتاب ـتان مغلوب
چرا که خلقت تو مهر انتهای تو کرد
تو فاطمه، تو پیمبر تو روح بوالحسنی
و شاهکار خدا در رخ رسای تو کرد
ز بوالبشر به محمد همه یکی گشتند
خدا تمامیشان را ز انبیای تو کرد
دخیل خانه ی تو تا ابد سلیمان ها
که جبرئیل و ملک را همه گدای تو کرد
علی اکبری و شاهزاده ی عشقی
خدا تمام جهان را فقط فدای تو کرد
سلام
می گم این بار ترکوندیدا....
این قدر بد مستی نکن .....(به قول حاجیِ ما و عباس )
یاعلی