۰۹خرداد
می آمدم تا بگویم، از عشق و در دل نهفتن
داغی که در سینه مانده، رازی سراپا نگفتن
می آمدم تا بگویم از شکوه هایی که دارم
از بی کسی ها و درد دل را به آیینه گفتن
می آمدم تا رسیدن، تا پای جان.. تا دویدن
تا با دو چشمت ببینی، در فصل سرما شکفتن
شبهای بی تو نشستن، بغض و نگاه و شکستن
در بستری سرد و خالی، در حسرت بی تو خفتن
در یک کویر پر ازغم، با گریه هایی دمادم
رد غم رفتنت را، از دیده با اشک رُفتن
سلام
شاید خودتون اینو قبول نداشته باشید
ولی به نظر من میون بقیه ی شعرایی که از شما خوندم این رو از همه بیشتر خوشم اومد
یک دوتا بیتشم برا بعضیه که لازم دونستم پیام زدم
البته گفتم برا خودم نیست
به هر حال مرسی
یا علی