۰۵خرداد
چند روزی می شود افسرده ام
زنده می چرخم ولیکن مرده ام
چند روزی می شود دلگیرم و
مثل یک دسته گل پژمرده ام
رنگ را هم برده ام از رو ببین
مثل نقش قالیِ پا خورده ام
نه دلی دارم برای باختن
نه توان عشق روی گُرده ام
مثل آدم های بی مصرف شدم
مثل یک سیگار باران خورده ام
مثل یک صحرای خشک و سوت و کور
مثل یک مرداب هم دل مرده ام
رنگ سرما روی لبها روی دل
رنگ باران را ز یادم برده ام
من همانی ام که دیروز آمدم
شاید اما اندکی بُر خورده ام
معذرت می خواهم از جمع شما
درد ها را بد شبی آورده ام
با دلی پرآمدم شاید که شد
مرهمی روی دل آزرده ام
+با ویرایش.