۲۹ارديبهشت
رفتی و مانده بویت در رد پای آتش
خاکستری پر از غم از گریه های آتش
وقتی که چشم من را با دست خویش بستی
گفتی بچرخ با من در لابه لای آتش
خندیدی و نگاهت با چشم من گره خورد
تو در ورای چشم و من در ورای آتش
گفتی همیشه با من می مانی و کنارم
گفتی برای قلبت، گفتی برای آتش
بادی وزید و ابری بر دشت سایه افکند
طوفان شروع می شد، باران به جای آتش
سیلاب غم رها شد آتش میان طوفان
بارید ابر تیره بر غنچه های آتش
گفتم بمان و با من این هُرم را نگه دار
این شام را سحر کن تو در قفای آتش
با آن نگاه سرد و لبهای بی تحرک
می سوخت قلب زارم در انتهای آتش
وقتی به زیر باران رفتی و ماند قلبم
تنهایی ام رها شد در شعله های آتش
تو می پریدی و من می سوختم برایت
تو پا به پای باران، من پا به پای آتش
+ یک عکس یادگاری.
تکیه داده ام