۲۴ارديبهشت
شبی که با تو مرا سر عشق پیدا بود
به سر هوای جنون و به قلب غوغا بود
برای گرمی آغوش دست تو آن شب
تلاطم دل من چون نسیم صحرا بود
سروش عشق به عالم نفیر می زد و وهم
کنار عقل به ژرفای مرغ عنقا بود
تو در میان و ملک نقش بند گیسویت
و خط سیر عروجی که فجر عیسی بود
کنار برکه چشمان لم تناهی یت
خجل ز بی ادبی چشم های ژرفا بود
همین که نقش رخت روی جام من افتاد
بهشت و دوزخ و طوع و گناه یک جا بود
کسی به گوش من آن دم بگفت جامانده
که آنچه دیده ای امشب نمی ز دریا بود
+ یاد شب بیداری های قدیم رو زنده کردیم و دل رو زدیم به دریا. شب خوبی بود. لا اقل برای فراموش کردن دنیای مزخرفت. و فکر کردن به رویاهایی که قراره بسازیشون. با کسی که دوستش داری..
+هرگونه جو گیری و کپی برداری و شنغل بازی پس از خواندن این اشعار و پیوست هاشون رو به شدت تکذیب می کنم:-"
این بیتت فقط به نظرم اومد یکم نا موزونه