۰۶ارديبهشت
وقتی که اوج بال و پرت با صدای آه
با کیسه ای دوا و مسکن شده تباه
وقتی میان چشم پر از خواهشت هنوز
وقتی کنار خواب تو آرام گشته روز
وقتی صدای هق هق درد از ورای درد
وقتی شبی سحر شده با گریه های مرد
وقتی بدون چاره به در خیره می شود
وقتی که درد بر بدنت چیره می شود
وقتی سرنگ حاوی «من» می شود تمام
رگهای سوخته، بازی «تن» می شود تمام
وقتی که تخت با تو هم آواز می شود
وقتی درِ مسکن تو باز می شود
وقتی که اشک با تو سرازیر می شود
وقتی به وقت قرص تو تأخیر می شود
وقتی که کار من شده حسرت برای تو
وقتی نشسته ام بغل رد پای تو
...
نمیدونم چجوری تسلیت باید گفت..
اینو اینجا میذارم. تا بمونه..