۱۹اسفند
زیر لب می خوانم، آب، باران، بابا
با نگاهی رنگی، در دل این شبها
می چکد باران و قصه ام همراهش
با دلی پُر از غم، با صدایی تنها
قصه ای می خوانم، از شب تنهایی
قصه ای می خوانم با صدایی گیرا
باز باران آمد، باد، شب، شر شر آب
باز باران آمد، باز فکر دریا
بغض شب می ترکد، آسمان می گرید
بستری پر اشک و خانه ای بی هم پا
خانه ات خاموش ــِ بی صدایِ پر درد
خانه ات تنهایِ بی کسِ بی گرما
در سیاهی ماندی، از سفیدی خواندی
رنگ هایت بی جان، قصه هایت رویا
از نگاهی رنگی، جز سیاهی سنگی
مانده یک تصویر و خاطری در سودا
قطعه ای می خواند، در پسِ ابر سیاه
با صدایی غمناک، باز باران اینجا
۹۱/۱۲/۱۹