۲۴بهمن
صفحه ی سبز دشت را باد خزان فنا کند
زاغه ی چشم رند او زمزمه ی جفا کند
بر ورق سپید دل قصد نموده مشق خود
کلک شکسته ای که در جوهر خود سما کند
باد بساط عشق را بر فکند به کام خود
شعشعه غروب آن بادیه را طلا کند
باز هوای این دلم قامت سرخ غرب را
بغض فرو نهاده ای زمزمه با صبا کند
با قلم خیال خود می کشم ابر خسته ای
کز محن زمانه اش آه روان روا کند
او که تمام عمر چون بغض نهاده در گلو
قصه ی چونِ چهره را چاره ی بی چرا کند
بین تو کبود روی او ، سردیِ گفت و گوی او
بند نهاده کی توان آه دلش رها کند
درد و غم فراق را با دل خود خریده او
کِی به وصال بوی تو درد دلش دوا کند؟
ابر سیاه چرده و شعله ی سرد بی کسی
خود نگر او چه می شود، خود نگر آن چه ها کند
هر نفسی که می رود روز شمار لحظه ای
کو همه لحظه های خود در طلبش فدا کند
تا نفحات سیب را در سحری به پا کند
شام غمش به سر رسد، کلبه ی خود حرا کند
تا نظری به او کند، جلوه ی ذات لم یزل
ساغر باده نوش را از کرمش عطا کند
+ علائم رو نذاشتم تا خودتون هر جور دوست داشتید بخونید.
+نظرات خصوصی می مانند.
۹۱/۱۱/۲۴
باز هوای این دلم قامت سرخ غرب را
بغض فرو نهاده ای زمزمه با صبا کند
این الان یه رکنش کمه! چی شده این وسط؟
بیت آخرت رو هم واقعیتش نمیفهمم. ساغر باده نوش معنیش چیه؟
زبون اول شعرت با آخر شعرت فرق داره قربان! اول از کلمات سنگین و دوم کلمات مفهوم و ترکیبات کمی پیچیده.
آقا اینو از لحاظ وزنی و معنایی دوست داشتم: