۰۲تیر
می خواستم یه متن طولانی بذارم اما همین کافیه.
تنها کسایی که می تونی باهاشون درد دل بکنی، پیششون گریه بکنی، ازشون گله بکنی، باهاشون رفاقت بکنی و به راحتی ازشون دل بکنی مرده ها هستن.
صبح جمعه ساعت هفت بهشت زهرا بودم. دربست غسالخونه، خیلی وسوسه شدم که برم. اما یه راست رفتم پیش رفیقام. خیلی گریه کردم. خیلی حال داد. پیش همه شون رفتم. حال عجیبی بود.
دیشب هم تا صبح شاه عبدالعظیم بودم. دعای کمیل، حاج منصور ارضی. تا خود اذون صبح. ساندویجی که قبل اذون خوردم مثه اینکه تازه داره هضم میشه.
دیگه اشتباه نمی کنم. هر هفته بهشت زهرا، شاید دفعه بعد غسالخونه.
+ متأسفانه از بعضی ها انتظارات زیادی داشتم.
+ خوشبختانه فهمیدم که دیگه نباید از کسی انتظار داشته باشم. حتی انتظار رفاقت...
+ممنون
۹۱/۰۴/۰۲
پس چرا تا حالا من ندیدمت؟!
نمیدنم شاید دنیا بزرگ شده و شایدم ما کور و نابینا! شایدم پشت سرما کسایی دیگه هم هستن و شاید...
بیخیال
فقط:
چو از این
کویر وحشت
به سلامتی گذشتی...