جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۱۳اسفند
یا حق


خواستم تا شبی قلم بزنم

خط سرخی به روی غم بزنم


خواستم تا به یاری خورشید 

مطلعی دلربا رقم بزنم


خواستم تا زچشم تو گویم

که شبی با دلم قدم بزنم


سخن دوست خوشتر از آنست 

که من از روی دوست دم بزنم


خواستم تا ببینمت یک شب

و دم از عشق بی حدم بزنم


و بگویم جهان تو شاهد باش

که بر ابروی دوست خم بزنم


و گذارم به روی خاکی سرد

رخ جامانده ای رقم بزنم

۹۰/۱۲/۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
جامانده

نظرات  (۳)

خواستم تا ز چشم تو گویم
که شبی با دلم قدم بزنم

سلام عالی بود
سلام وقت بخیر .شعر جالبیه .
خوشبختی یعنی : خداوند اونقدر عزیزت کنه که وجودت آرامبخش دیگران باشه .
زندگی زیباست باید زیبا زیست .
به ما هم سری بزن .

وبلاگ من سر بزن . من کلمه مزخرفیه . روح کلمه مقدسیه و خدمتگذار و خدمت کننده فرقی ندارن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی