جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاج قربون» ثبت شده است

۲۳اسفند
+ می خواستم یه متن طولانی بنویسم. اما به دلیل خستگی های امروز(:-") اصلا حسش نیست. خودتون گوش بدید. این خاطره ایه که برای همه ی ما اتفاق میفته. دیر یا زود. بعضی ها دوستش داریم، بعضی ها نداریم. بعضی ها انتظارش رو می کشیم. بعضی ها نمی کشیم. بعضی هم ازش فرار می کنیم.
به عنوان آدمی که ساعات زیادی از عمرش رو توی قبرستون گذرونده بهتون یه چیزی می گم. رفقا، مردن نه آسونه نه شیرین. زندگیتونو بسازید. که اگر دنیاتون جهنم باشه، بعد از مردن هم همینو دارید. من آدمای زیادی رو دیدم.
هم از بچه ای که سر جمع نیم متر توی قبر اشغال می کرد، هم مردی که براش سوپر قبر کندن تا جاش کنن. راستشو بخواید به جفتشون یه اندازه جا میدن. جای طاق باز خوابیدن نیست. به پهلو می خوابونن آدم رو. کفن رو از رو صورتش باز می کنن تا گونه هاش روی خاک قرار بگیره. اینجا خونه ی آخره.  چه برای من چه برای تو. چیزی که بزرگترش می کنه پول نیست. وگرنه سرجمع بهشت زهرا رو میشه با سه چهار میلیارد خرید. چیزی که بزرگش می کنه همونیه که ما توی دنیا باهاش کنار نیومدیم. خد*ا..
مردن رو دوست دارم، با تشییع جنازه ش، با غسالخونه ش، با دستای زبر غسال که کل بدن رو میشوره، با گور کن و پوتین هاش، که دوتا بند کفنم رو می گیره و به راحتی توی قبر جام می کنه. بعد هم آروم آروم لحد می چینه، خیلی طبیعی. کار هر روزشه. مردن رو دوست دارم، با چهره های حیوانی ای که بعدش می بینم. مردن رو دوست دارم با شب اول قبرش..
مردن رو دوست دارم با تلقینش..

گوش بدید و بعد بیاید ادامه ی مطلب..
جامانده