جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۲۶خرداد


بسم‌الله.


حالی که نشسته ام و دارم این متن را می‌نویسم خود به خود این حسرت را می خورم که چرا در این ایام مبارک ماه رمضان باید به جای نوشتن چهار تا متن خدا پسندانه و مناجات طور بنشینم حرفی را بزنم که مجبور بشوم در آن به چهار تا آدم عاقل و بالغ فحش بدهم..

امروز داشتم فکر می کردم به فضای مجازی و به عزیزی می گفتم که ما در این فضا کاملا داریم در مسیری حرکت می کنیم که طرف مقابل برایمان طراحی کرده. حتی منِ بچه حزب اللهیِ مذهبیِ انقلابی که می روم در فلان شبکه اجتماعی فلان چیز را پُست می کنم هم دارم در ریل طراحی شده برایم حرکت می کنم. هیچ کار سختی نیست. تنها کافی است که تو پسرِ خوبِ با خدا که برای رضای خدا و جنگ نرم می روی پُستت را می گذاری چشمت به پُست یک خواهر بسیجی بخورد و موقع لایک کردن و کامنت گذاشتن برایش دلت بلرزد... و بالعکس البته!!

اتفاقی که می افتد ساده است. در فضایی قرار می گیریم که به شدت برایمان قلیان احساسی به وجود می آورد و در نتیجه عاشق می شویم.. عاشق چه کسی؟ باور کنید خودمان هم نمی دانیم!

نوشتم برای یکی از بچه ها که ما نسلی هستیم که بدون لیلی مجنون شده، بدون دشمن شهید و بدون درد مریض.. ما جماعت نخورده مستیم. گفتنش سخت است، درست نیست و ممکن است به بعضی ها بر بخورد. ولی تبدیل شده ایم به آدم های معتادی که هر از چند گاهی برای ارضای عاطفه مان دست به هر کاری می زنیم تا تخلیه روانی شویم. انگار کن شده ماده مخدر، شده الکلی که مانند آدم های الکلی و معتاد یکی از نیاز های روزانه مان است.. آدم هایی که ادای عاشق ها را در می آورند، ادای شکست عشقی خورده ها را، ادای بدبخت ها و بیچاره ها را.. تنها برای اینکه بعد از خواندن فلان شعر و نوشتن فلان متن در ذهنشان یک حس آرامشی به وجود می آید.. نمی دانم از جلب توجه است، از اینکه بگویند ما هم بدبختیم است. از کلاس داشتنش است.. نمی دانم واقعا! هرچه آهنگ غمگین تر و بدبخت تر و رقت انگیز تر باشد جذاب تر و پر فروش تر و پر طرفدار تر است. هر چه شعر بتواند بیشتر حس بدبختی و فلاکت ناشی از عشق را در تو به وجود بیاورد بهتر است. یاد "لردلاس" افتادم در نبرد با شیاطین دارن شان.. شده ایم مثل لردلاس که از درد و بدبختی تغذیه می کرد. فیلم حتما باید یک شکست عشقی سنگین داشته باشد، باید یکی رومئو بشود و یکی جولیت در غیر اینصورت فیلم نیست.. کتاب باید عاشقانه باشد! از همین عاشقانه های فهیمه رحیمی و میم مودب پور! به هر جایی که نگاه می کنم می بینم به آن سمت رفتیم که بیشتر درد و بدبختی و رنج داشته.. نمی دانم.

طرف یک سال است که عاشق دختری شده. بچه است! تعارف که نداریم.. هی پسر از این سمت سیگنال می فرستند هی دختر از آن سمت.. آخر هم دختر را دادند رفت. آقا چه شد آن همه سیگنال پس؟؟ هیچی دختر خانم کلا تو فاز لاو و دیس‌لاو بودند منظور خاصی نداشتند.. بیخیال که اگر بخواهم بگویم زیاد است. نشسته ای می بینی یک مشت بچه دبیرستانی دهه هشتادی! گروه زده اند در فلان شبکه به صورت شبانه روزی شعر عاشقانه می فرستند و دل و قلوه خیرات می کنند. این پسر قرار نیست فردا برود دانشگاه؟ قرار نیست فردا وارد جامعه شود؟ خب لامذهب! این آدم با اینهمه وصف چشم و ابرو و بوسه اولین دختری را که ببیند دل به او تسلیم می کند که.. این دختر قرار نیست فردا روزی در یک محیط باز قرار بگیرد؟ با این همه بار احساسی که هر روز به وجودش می ریزیم انتظار داریم که بتواند زندگی کند؟ بتواند درس بخواند؟ بتواند درست تصمیم بگیرد؟

این قلیان احساسی باعث می شود که آدم دچار بلوغ زودرس عاطفی شود. باعث می شود که هزار و یک سوء تفاهم به وجود بیاید.. یکی به کسی که می خواهد نرسد.. یکی به کسی که نمی خواهد برسد و بعد بفهمد ده نفر دیگر که شعر های قشنگ تر می فرستادند را هم می خواهد و بعد طلاق بگیرد. و هزار تا یکی هایی که به هزار راه نرفته می روند و سر از ناکجا در می آورند.

فضای رمانتیک و عاشقانه ای که در همه ی عناصر زندگی‌مان جا پیدا کرده است و مانند هوا در ریه های بچه های جهان تنفس می شود به ارمغان آورنده‌ی بی اراده‌گی ست. آدم های بی اراده و تحتِ تأثیرِ خموده‌ای که خود به خود تسلیم هستند و نسبت به مصاعب تنها می توانند در موضع انفعال قرار بگیرند. اینقدر در این ریل حرکت می کنیم تا بشویم مانند گوسفند هایی که از به دنیا آمدن تا سلاخی شدن‌شان تنها برای یک دلیل است، استفاده‌ی دیگران!


خوشمان نیاید از جلب احساسات.. خوشمان نیاید از ادای عاشق ها را در آوردن. خوشمان نیاید از این همه فیلم بازی کردن و روی و ریا داشتن. بیایید خودمان باشیم. بگردیم دنبال سوژه های بهتر برای عکس هایمان، برای متن ها و حتی گفتگو های روزمره مان. احساس می کنم این وضعیت باعث می شود یک حجم زیادی از جامعه مختل بشود. مردم نخورده مستی که از مرض بی مرضی دارند درد می کشند سر بار جامعه هستند. به أی نحو کان...


+همت کنید و شیوه ی خود را عوض کنید...


+این ترانه ای هست که مدتها پیش بابت این فکر اعصاب خورد کن سرودم.. هرچند کلی تر و خسته تر و البته ناقص!


دنیای من اونجاییه که توش، هر نا کسی از عشق می خونه

لعنت به این احساس مصنوعی، لعنت به این دنیای وارونه


ما مردم پیر از شکست عشق، با درد مجنون زندگی کردیم.

مایی که دردا رو نفهمیدیم، با قصه ی فرهاد همدردیم..


ای کاش جای دیگه ای بودیم، جایی که دور از این همه غم بود 

تا عاشقای واقعی بودیم... تا دستمون تو دستای هم بود




*لردلاس نام شخصیت داستانی است که "دارن شان" نویسنده فانتزی نویس ایرلندی در مجموعه‌ی 10 جلدی "نبرد با شیاطین" از آن به عنوان یکی از عناصر شرور جهان استفاده می کند.

نظرات  (۶)

۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۵ محمد فائزی فرد
مطلب به شدت قابل تفکری گذاشتی.(درگیرشم)
ممنون.
و اینکه آقا شاید ثواب این کارت از بقیه ی کارها کمتر هم نبوده باشه.
در کل مرسی
پاسخ:
ممنونتم داداش محمد..
من اگه تورو نداشتم چیکار می کردم؟:))

خدا کنه..
۲۶ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۶ حسن صنوبری
مطلب عالی و شگفتی میشود اگر کمی ساختار و ادبیاتش اصلاح شود.
بعضی سطرهایش خیلی درخشان بودند:

   «ما نسلی هستیم که بدون لیلی مجنون شده، بدون دشمن شهید و بدون درد مریض.. ما جماعت نخورده مستیم»
استاد امیرحسین محمودی
پاسخ:
رو چِشَم حاج حسن..
خیلی دوستت داریم!
متنی که نوشتید کاملا درسته .
ادما بر فرض اگه دچار اون چیزی که عشق مینامند بشن هم نباید تو فضای مجازی جار بزنن،چون شرط عشق با رازداریشه ولی گاهی بعضی ها در اطرافم یا حتی خودم هستم که بعضی سختی های دنیای واقعی رو جز با نوشتن تو دنیای مجازی نمیتونم تحمل کنم و این باعث تاسفه که جای خدا درد دلمون رو به انسانهایی بگیم که نه از رگ گردن بهمون نزدیک اند و نه راهکار بلدن.
متنتون باهمه خوبی یه سوال ایجاد کرد،حرفتون حق،ولی راهکارش چیه ؟!این فضاهای مجازی و شبکه های مثلا اجتماعی الان شدن یه جزء زندگی ادما....نمیشه راحت حذفشون کرد! یا اصلا کلا مشکل از صفحات اجتماعی نیست و خودمونیم؟
پاسخ:
حل این معضل به طور عام از دست امثال من خارجه. ولی به صورت خاص صرفا عدم وابستگی به فضای مجازی و استمداد از امام علیه السلام..
با قسمت زیادی از متن اختلاف نظر دارم
موضوع مورد نقدتت درسته ها ولی با  شیوه بیان و بعضی مصداق هاش به شدت اختلاف نظر دارم. نقد، کورکورانه نباید بشه
پاسخ:
مخاطب صحبت های من با شما تفاوت می کنه محمد جان. مصادیق هم نسبت به مخاطب عنوان شده. ولی اگر علاقه مند بودی میشینیم راجع به تک تکشون صحبت می کنیم. مشخصا اون چیزهایی که نگفتم شما رو قانع می کنن..
هوووم
موافقم
و این عین اغرار کردن به عجز خودمه.
پاسخ:
اغرار از غرغره کردن میاد؟:/
صرفا خوشحالم که موافقی..
واقعا این لعنتی گاهی اوقات بدجوری باعث غلیان احساسمون میشه...من به شخصه به همین خاطر سعی کردم مدتی ازش دور باشم بلکه آدم شم...
پاسخ:
سلام
خدا به همه مون توفیق آدم شدن عنایت کند ان شاءالله..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی