۱۰دی
بعد پنجاه و هشت شب گریه
کفتر دل رسیده در حرمت
آمده آب و دانه بر گیرد
کل دنیا ز گوشه ی کرمت
***
من همان پارسالی ام آقا
یادتان هست؟ آن که جا مانده
آن گدایی که رانده شد ز همه
به امید خود شما مانده..
***
«نه رواقی نه گنبدی حتی»
زائری دور نرده هایت نیست
ای امام صبور شهر، کسی
همدم سوز گریه هایت نیست؟
***
هیچ کس در حجاز آقاجان
نیمه های شب تو را دیده؟
آن که می داد روی لب دشنام
ذکر زیر لب تو را دیده؟
***
وارث زخم های پیغمبر
وارث داغ های قلب علی
می دهی نیمه شب به این ها نان
این جماعت به روز با تو ولی..
***
این چهل سال آزگار فقط
خون دل خورده اید و غم دیدید
از تمام اهالی این شهر
طعنه ی بی شمار کم دیدید؟
***
زهر تنها دوای این غم بود
بعد یک عمر خون دل خوردن
بعد یک عمر حرف بی هم محرم
داغ یک قصه را به دل بردن
***
قصه ای که شبیه شمع تورا
قطره قطره ورق ورق سوزاند
از همان روز شوم وقتی که
رد یک دست روی ذهنت ماند
***
می رود قصه تا به آنجا که
محرمش کوچه و در و گوش است
مادری زیر هجمه ی چهل مرد
پشت یک در ز درد بی هوش است
***
می رود قصه تا به آنجا که
محرمش نخل های نیمه شب است
پسری توی گوش بابایش
روضه ای که فقط به زیر لب است
***
این دم آخری چه غوغایی ست
مثل شب های کودکی ها تان
گوشه ای زینب و حسین فقط
گوشه ای هم شما و غم ها تان
***
این دم آخری کمی آرام
حرف های دلت چه بسیارند
حرف های نگفته ای داری
ابر های مدینه می بارند
***
حرف داغ حسین و عباس و
حرف زهرا و لحظه ی آخر
حرف تشت است و خون و پاره جگر
باز هم تشت و خون و یک خواهر...
التماس دعا
۹۲/۱۰/۱۰
اول اینکه قبول باشه. خوش به حالت داداشم.
و در آخر اینکه واقعا محشر بود.
در امان خدا.