جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۰۸آبان

همین دیروز عصر بود که این شعر را زیر لب زمزمه می کردم.

آی و ای دریغ همیشگی

ناگهان چقدر زود دیر می شود

..

اه.. قیصر! مرده شورت را ببرند با این شعر نفرین شده ات. به شب نرساندی این شیرینی را..

معنای تلخ واژه هایت مو بر تن آدم سیخ می کنند. ما کجاییم؟ نمی دانم.

نمی دانم و نمی دانم و نمی دانم

ذهنم پر از نمی دانم هاییست که در یک سلسله ی دراز و طویل یکی یکی پشت سر هم جمع می شوند و یک زنجیر می سازند. زنجیری که به گردن آدم انداخته می شود و سرش را سنگین می کند. آنقدر سنگین.. سنگین.. سنگین که سرگیجه می گیری. راه را گم می کنی. می ترسی و ناگهان سکوت.

سکوت .. سکوتی که حتی از بغض هم برایم سنگین تر است. سکوتی که حتی از گریه هایم دردناک تر است. بهت..  چرا؟ نمی دانم.


می رسد قصه به آنجا که در این چرخ کبود

می نویسند: زمانی پسری مجنون بود..


نمی دانم. باز هم نمی دانم

سکوت سنگینی آزارم می دهد. نه راه پسی مانده و نه راه پیشی. حسرت گذشته ای که ای کاش می شد نگذرد. حسرت آینده ای که ای کاش می شد بیاید. حسرت دوستی که ای کاش می ماند. حسرت لحظاتی که ای کاش می شد.

گریه نمی کنم. بغض هم نمی کنم. ساکت.. می خندم. هه. سه روز پیش من بودم و یک فوج عظیم از احساساتی که باید پیش تو خالی می کردم. اما امروز حتی نمی دانم کجای این زمین سرد به خواب رفته ای. سه روز پیش من بودم و تویی که حتی نمی دانستم به کجا کشیده شدی. امروز منم. که حتی نمی دانم به کجا کشیده شدم.

خاک بر سر این دنیا. خاک بر سر ما. خاک بر سر..

خاکی که به سر شده و آنقدر سرد است که در این سوز حتی حس نمی شود. نمی دانم..

نگاهت هنوز در چشم هایم است. 

نمی دانم..


حرف های ما هنوز نا تمام

تا نگاه می کنی وقت رفتن است..


نمی توانم چیزی بگویم. تمام حرف ها را قیصر گفت. و من ـی که تنها حسرت می خورم..


چه قدر زود دیر شد.

۹۲/۰۸/۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
جامانده

نظرات  (۳)

۰۸ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۸ سامی مسیحا

" خاک بر سر این دنیا. خاک بر سر ما. خاک بر سر.. " ..همم.. خدا؟! درسته؟


چه جملات آشنایی دارم ازت می شنوم!!


چت شده پسر؟!

پاسخ:
مرده داداش.. مرده.
سلام.

راستش این طور مواقع دوست دارم سکوت کنم.
دوست دارم فقط باشم.
الانم چیزی ندارم برای گفتن. فقط می گم که هستم.

امام حسین نگاهش به هممون هست.


پاسخ:
ایشالا..
"ما وارثان خون حسین علیه السلام هستیم و ما را در مبارزه کردن با کفار هیچ ترس و واهمه ای نیست."
شهید عبدالحسین رضایی

حـتـــــــــــــــــما ببینید !!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی