جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۲۳فروردين

پا به پایت آیم و غم را به جانم می خرم
در هوایت بیقرارم بی تن و دست و سرم

من به دنبال تو هستم تو گریزان از منی
من به پایت می نشینم، تا بیایی در برم

گفته بودی یک شبی دستی کشی بر حال من
گفته بودم تا بیایی من گدای این درم

چون تلاطم های برگی بین آب رود، من
بین طوفان نگاه چشم تو غوطه ورم

یا بیا و جان من را از کرم یکجا بگیر
یا نظر کن بر دل و بر این دو چشمان ترم

همچو مجنونی که در دارالمجانین بسته اند
با صدای نام تو پیراهن از تن می درم

من فقیر یک نگاه چشم بیمار توام

آتشی بر جان از آن زلف پریشان اخگرم

من شدم جامانده و از عشق بی تاب و تبم
شاکر درگاه معبود از چنین نیک اخترم


+ میدونم خیلی سنگینه:دی
+ مطلعش رو دو سه ماه پیش نوشته بودم. امروز گفتم ادامه ش بدم.

۹۲/۰۱/۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰
جامانده

شعر من

غزل

نظرات  (۱)

باورم نمیشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی