جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

این کلمات در ظاهر قابل رؤیت نیستند

جامانده

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام میان دشت شب خفته ست

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست..

نویسنده‌ی این وبلاگ همه‌ی تلاشش را می کند تا در فضایی معمولی مطالبی معمولی بنویسد. اگر شما هم مثل نویسنده انسانی معمولی هستید خوشحالی من را مضاعف می‌کنید با نظراتتان:)

سرباز- متولد 75

جامانده را در تلگرام دنبال کنید:)
طبقه بندی موضوعی
۰۲آبان
دلم میون آتیش، میون یک نبرده

دلم کنار یک مرد، یکی که خیلی مرده


کنار تخت و یک میز، کنار یک کبوتر

کنار یک دل پر، دلی که پر زِ درده


یه کپسول هوا و یه ماسک سبز کهنه

یه دستمال پر از خون، یه صورتی که زرده


صدای سرفه ی خشک، صدای چرخ ویلچر

یه دست که بالا میاد فقط تا پای پرده


دستی که قطره قطره خونشو جمع می کنه

یه پای مصنوعیه که روش یه کپه گَرده


سری که مو نداره، یه دست سرد و بی روح

تن بدون جونی اسیر یک نبرده


نگاه من به چشمش، چشمی که غرق اشکه

میگم آخه پهلوون، چی تو رو خسته کرده؟


یه قطره اشک کوچیک کنار گونه هاشه

نگاشو پس می زنه، رو می کنه به نرده


چشماشو می بنده و دست منو می گیره

من و  یه سنگ مشکی، که روی خاک سرده


یکی که جامونده و دلش خیلی گرفته

دلی که تنها شده از همه دنیا طرده


این شعرو وقتی گفتم که دوستم داشت با بغض از پدرش می گفت که از شونزده سالگی یه پا نداره، هفتاد درصد خونش شیمیاییه، صدای سرفه های خونیش 15 ساله همسرش رو بی خواب کرده. 

وقتی که یکی دیگه از دوستام سرشو گذاشته بود بین دستاش و اشک می ریخت که پدرش به خاطر مجروحیت اعصاب تو بیمارستان بستریه، از سر درد نمیتونه حتی چشماشو باز کنه، معلوم هم نیست چقدر زنده بمونه.

وقتی دیدم یکی پدرش که سرطان داره رو نگاه می کنه و بغض گلوش رو پر می کنه...

وقتی دیدم یه شهیدی رو با گارد ارتش تشییع می کنن و تو قبر میذارن که بدنش توی 20 سال خونه نشینی و بیماری و فلج بودنش به اندازه یه بچه 14 ساله شده بود.


با همه سادگی ها و غلط ها و اشکال هاش تقدیم به همه جانباز ها و شهیدایی که زندگی پر از رنجی رو گذروندن و فقط به خاطر معشوقشون ادامه دادن.

به همه فرزند شهید ها و جانباز هایی که یه عمریه دارن خون دل می خورن و همه به خاطر سهمیه های کوفتیشون اونا رو مسخره می کنن. اونایی که روز اول مهر خودشون تنهایی اومدن مدرسه...

۹۱/۰۸/۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۶)

۰۲ آبان ۹۱ ، ۱۷:۱۴ ترانه جاودان
آخی، این مهربونیه تو رو می رسونه که این شعر رو برای اونا گفتی... خیلی قشنگ بود.

موفق و سلامت باشی.
پاسخ:
خیلی ممنون:)
خیلی با احساس بود و عالی!
خسته نباشی داداش. واقعاً لذت بردم.
جواب دارم واسه این حرفا، بدتر از اینا هم هست ... هی مینویسم هی پاک میکنم ... ولی در آخر فقط میتونم بگم :|
خیلی زیاد بود.
نمی تونم چیز دیگه بگم چون از این احساس چیزی درک نمی کنم.

ممنون
امم الان که می بینم اون بالا منظورم زیبا بود اشتباه نوشتم:-"
عالی بود
فوق العاده قشنگ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی